ورود بیش از یک میلیون نفر سرمایهگذار جدید در 18ماه اخیر و صعود بیسابقه شاخص بورس دلیلی بر این مدعاست. در این رابطه عوامل متعددی ازجمله افزایش نرخ ارز و تورم، افزایش سودآوری شرکتها، ایجاد فضای آرام توأم با امید و تحولات سیاسی اخیر دخیل بوده است. لیکن با توجه به افزایش نسبتا زیاد نسبت قیمت به درآمد(P/E) واضح است که سرمایهگذاران امید زیادی به آینده دارند. به بیان دیگر میتوان گفت که افزایش روزانه شاخص بورس نشاندهنده آن است که از نظر فعالان این حوزه ارزش ذاتی سهام از ارزش بازار آن بیشتر است، لذا این موضوع باعث میشود که شاهد افزایش روزانه قیمت بازار سهام برخی از شرکتها باشیم. 2 روش متداول درخصوص تعیین ارزش ذاتی سهام توسط سرمایهگذاران بهکار گرفته میشود که عبارت است از روش«فاندامنتال» یا بنیادی و روش «تکنیکال» یا فنی.
در تحلیل بنیادی فرض بر آن است که ارزش ذاتی اوراق بهادار تابعی از متغیرهای بنیادی است که ترکیب این متغیرها بازده مورد انتظار را مشخص میکند. در این روش ارزش ذاتی سهام از طریق ارزیابی متغیرهای بنیادی صورت میگیرد تا با ارزش بازار سهام مورد مقایسه قرار گیرد. به بیان دیگر اگر ارزش ذاتی سهام بیش از ارزش بازار آن ارزیابی شود، زمان برای خرید مناسب است و اگر ارزش ذاتی سهام کمتر از ارزش بازار آن ارزیابی شود، زمان برای فروش مناسب خواهد بود. در تحلیل بنیادی از رویکرد قیاسی یا همان کل به جزء استفاده میشود؛ بدینترتیب که ابتدا اقتصاد و بازار در کل تجزیه و تحلیل شده تا بتوان زمان مناسب برای سرمایهگذاری را تشخیص داد. سپس صنایع یا بخشهایی از اقتصاد که دارای چشماندازهای آتی مناسبی است تحلیل میشود.
در پایان اگر زمان برای سرمایهگذاری مناسب تشخیص داده شود و صنایع مناسبی برای کسب بازده مطلوب وجود داشته باشد، شرکتهای مربوط به صنایع موردنظر تجزیه و تحلیل میشوند تا بتوان سبد مناسبی از سهام را خریداری کرد. درخصوص گام اول یعنی تجزیه و تحلیل کلی از وضعیت اقتصادی باید توجه داشت که بازار سهام قسمتی مهم و حیاتی از کل اقتصاد به شمار میرود. بدیهی است که ارتباطی قوی بین بازار سهام و اقتصاد وجود دارد، لذا اگر وضعیت اقتصادی مطلوب نباشد، عملکرد بیشتر شرکتها و بازار سهام نیز ضعیف خواهد شد؛ در نتیجه یک سرمایهگذار حرفهای زمانی اقدام به خرید سهام خواهدکرد که وضعیت مناسبی را از جهت کل اقتصاد در آینده متصور باشد. در گام دوم یعنی تجزیه و تحلیل صنایع، دادههایی نظیر فروش، سود سهام، سود تقسیمی، ساختارسرمایه، خطوط تولید و قوانین و مقررات مدنظر قرار میگیرد. سرمایهگذاران با توجه به شرایط فعلی و چشماندازهای آتی اقتصاد، بهدنبال پاسخ دادن به سؤالاتی نظیر اینکه کدام یک از صنایع احتمالا سود خوبی ارائه خواهد کرد؟ کدام یک از صنایع نسبت قیمت به درآمد مطلوبی خواهد داشت؟ یا اینکه کدام یک از صنایع بیشتر تحتتأثیر رویدادهای بالقوه آتی ممکن است قرار گیرد؟ هستند. نهایتا در گام سوم به تحلیل شرکتهای صنعت یا صنایع مورد نظر پرداخته میشود. در این رابطه میتوان متغیرهایی نظیر قابلیت نقدینگی، تعداد سهام در دست عموم و ترکیب سهامداران، میزان دادوستد سهام، سودآوری، منابع مالی، موقعیت رقابتی شرکت در آن صنعت، تغییرات تکنولوژیک و مدیریت را درنظر داشت.
تحلیلگران فنی نیز بر این باورند که میتوانند با استفاده از ابزارهایی نظیر انواع نمودارها، اوراق بهاداری که ارزش ذاتیشان بیش از ارزش بازار آنهاست را شناسایی کنند. در این شیوه فرض بر آن است که قیمتها براساس روندها حرکت میکنند و همچنین قیمتها رفتارهای خود را تکرار خواهند کرد. این گروه از تحلیلگران با درنظر گرفتن قیمت بازشدن، بسته شدن، حداقل و حداکثر یک سهم سعی میکنند آینده آن را پیشبینی کنند. در واقع میتوان گفت که در روش فنی سعی میشود با بررسی رفتار قیمت، پیروزی عرضه یا تقاضا را پیشبینی کرد.
در یک مقایسه اجمالی بین 2روش رایج مذکور میتوان دریافت که روش بنیادی روشی است که بیشتر، بازار را مبتنی بر منطق میداند درحالیکه روش فنی عمدتا بازار را بر پایه مسائل روانشناختی و رفتاری مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. بسیاری از سرمایهگذاران غیرحرفهای بهدنبال پاسخ این سؤال هستند که کدام یک از این روشها سودمندتر است؟ ارائه پاسخی قاطع به این پرسش کمی مشکل است اما میتوان گفت که بسیاری از سرمایهگذاران حرفهای از ترکیب هر دو روش استفاده میکنند؛ بهعنوان مثال درخصوص ارزیابی وضعیت اقتصادی و شناخت صنایع دارای چشمانداز آتی مناسب و انتخاب شرکتها از روش بنیادی استفاده میکنند و درخصوص تعیین زمان مناسب برای خرید یا فروش از روش فنی بهره میگیرند.
محمد امین زکی زاده
حسابدار رسمی و عضو هیأت علمی دانشگاه